ميدوني چندتا دوستت دارم ؟ يه دونه ولي مردونه ! اس ام اس
دنيا نباشد ! فقط کوچه اي باشد و باران و دوستي که زلال تر از باران است
غزل غزل به ياد تو / قدم قدم به پاي تو / ستاره هاي آسمون / يکي يکي فداي تو
اس
حکايت تو که دنيا را نيازرده ست / دلي گرفته در آيينه هاي افسرده ست / حکايت منه در مشت روزگار دچار / پرنده اي ست که پيش از رها شدن مرده ست
هم دعا کن گره از کار تو بگشايد عشق / هم دعا کن گره ي تازه نيفزايد عشق / شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد / شمع حق داشت ، به پروانه نمي آيد عشق
به کلبه ي کوچک قلبم دعوتت مي کنم تا بداني در اجاق سرد دل چيزي جز ياد تو نمي سوزد
وقتي از دوري تو تموم ميشه تحملم / توي دلم داد ميزنم خيلي دوست دارم گلم
کاش غرورم را که در پستوي سادگي ام پنهان بود مي يافتي ، اما تو اين سادگي را بهانه اي قرار دادي براي درهم شکستن من
صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني ، اي شکوه بي پايان ، اي طنين دل انگيز ، من مي شنوم ، به آسمان بگو که من مي شکنم هرآنچه که تو را شکسته و مي شنوم هرآنچه در
سکوت تو نهفته ! اس ام اس
دلم گم کرده راهش را ، و چشمانم نگاهش را / شبيه آسماني که ، شبي گم کرده ماهش را
تو طراوت بهاران ، تو سخاوت زميني / در کرانه هاي قلبم ، بهترين ، تو بهتريني
عشق براي يک مرد فقط صفحه اي از کتابه ولي براي يک زن تموم تاريخ زندگيشه
در کوهپايه هاي عشق دست کسي را مگير وقتي ميداني که در قله او را رها ميکني
بر عشق توام نه صبر پيداست نه دل / بي روي توام نه عقل برجاست نه دل / اين غم که مراست کوه قافست نه غم / اين دل که تراست سنگ خاراست نه دل
در اين دور و زمانه دل هر کس دل نيست / کاسه ي سفالي محبت ها از گل نيست / نمي دانستم جنس دل ها تمام از سنگ است / واسه قلب شيشه اي جايي در اين منزل نيست
به يادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد / به شوق آرزو باشد نه تکرار غم ديروز
برايت آرزو مي کنم آرزوي کسي باشي که آرزويش را داري
با قلبي از عشق ، با خطي از حرير محبت ، بر روي برگي کهنه از ياس ، مي نويسم : به يادتم با معرفت ! اس ام
قسم به عشق و زندگي که ارزشش يه عالمه / قلبي که بي تو بزنه لايق آتش زدنه
قدر چشم هاي تو را هيچ کس ندانست جز عاشقت / اما خوب ميدونم که اين عشق هرگز نبوده لايقت / ترسم از روزيست که مي خواهي کني ترک مرا / دست بيداد فلک موجي زند بر قايقت
فکر من نباش مسافر ، به سپيده ها بينديش / چشم فرداها براهه ، راه سختي مانده در پيش
زيستن در فراغت دشوار بود اندک زماني / اينک در فراغت محال است زندگاني / مهر تو همچون اکسير جوانيست / عشق پاکت سرمايه ي جاودانيست
روزگارت بر مراد / روزهايت شاد شاد / آسمانت بي غبار / سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور / بخت و تقديرت قشنگ / عمر شيرينت بلند / سرنوشتت تابناک / جسم و روحت پاک پاک
خيلي وقته چشمهايم از فکر تو بارانيست / سال هاست درياي دلم از عشق تو طوفانيست / ديگر کاسه ي صبرم شده لبريز از درد بي تو بودن / خدايا انتظار ديدن يار چقدر طولانيست
قسم به تين و عنکبوت ، به مرغ باغ ملکوت / از ته دل برات ميگم ، دنيا فداي تار موت
آتش زدن دل اگر عشق هست ، خاکستراي دلم رو به باد نفست بسپار
دوست آن نيست که از دوست سير شويد / دوست آن است که با آن پير شويد
شب ها آمدند ، روزها سپري شدند و تو همان خوب ديروزي
دوريت اندوه پاييز ، سکوتت سوز زمستان ، لبخندت شکفتن بهار ، نگاهت گرماي تابستان ، جلوه گاه چهار فصلي ، خيلي عزيزي به خدا
خورشيد مردد است ، کمرنگ شده / هر چيز که دست مي زنم سنگ شده / انگار که حال و روز دنيا خوش نيست / شايد که دلت براي من تنگ شده ؟
سبدي عشق در انديشه ي من / که پر از گل بدهم هديه به تو / غافل از آنکه تو خود ناب تري / يک جهان گل بخورد غبطه به تو
با نگاهم يه نگاهي به نگاهت مينگاهم / که نگاه بر نگاهت زده آتش به نگاهم
تو آسمون قلبم خدا خودش نوشته / يه لحظه با تو بودن آخر سرنوشته
چترت را کنار ايستگاهي در مه فراموش کن ، خيس و خسته به خانه بيا ، نمي خواهم شاعر باشي ، باران باش ! همين براي هفت پشت روييدن گل کافيست
دلبسته ي تو هستم لازم به گفتني نيست / مهري که با تو بستم هرگز شکستني نيست
بعد از اين بگذار قلب بي قراري بشکند / گل نمي رويد ، چه غم گر شاخساري بشکند / کاروان غنچه هاي سرخ روزي مي رسد / قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشکند
خداوندا عزيزم را تو ياري کن / پ